دلم! گلم این اشک ها خون بهای عمر رفته ای من است
میراث من ! حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرده است
تا بدانم ! بدانم ! بدانم!
بِوار وا نهادم مهر مادریم را گهواره ام را به تمامی
و سیاه شد در فراموشی سگ سفید امنیتم
و کبوترانم را از یاد بردم
و میرفتم ! و میرفتم ! و میرفتم!
تا بدانم ! تا بدانم ! تا بدانم!
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
از روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می کردند
....
فقط می تونم بگم واقعا متاسفم هم برای خودم هم برای شما ها و هم مردم این مرز و بوم
پ.ن : نمیدونم چقدر صحت داره ولی اگر اینجوری باشه که شنیدم ... چه میشه گفت؟!
بی ربط نوشت: اِنقدر دلم می خواد یه گاز از لپش بگیرم که دندون هام درد گرفتن
خوابی آرام و مطمئن در گذرگاهی خلوت و دنج!
از تولید به مصرف در حین فرایند دوشیدن شیر
اتفاقی کم نظیر از ابراز احساسات مادرانه ی یک مرغ خانگی به سگ
تصویری زیبا از دو پرنده ی عاشق !
مگس ها همیشه موجب آزار و رنجش میزبان خود هستند
حتی این عقاب که افسردگی را می توان از نگاهش خواند ...
شکار یک آفتاب پرست گرسنه و خوش اشتها
که البته مدت زمان شکار شاید به چند دهم ثانیه هم نرسد ...