هراسا ن و حیران م ز کپ کپ قلب م؛ چشمان م به خون نشسته اند
آنچه بر ترس م می افزاید .....
نمی دانم باز دوباره شهود دیده ام ؛یا کابوس جدید ....
بغض راه نفس م را گرفته ..
کز میکنم گوشه اتاق آن کنج ترین صحنهء ...
این من یا گنجشک ک؟!؟
آن چه هست و میدانم خیلی نزدیک است !
بر هراس م می افزاید و من بیش ز پیش در خود فرو میروم ؛
حضور یافته است ...
فریا میزنم و دوبار ز خواب میپرم ...
هراسان تر ز خواب حیران م حیران تر ...
سیاه است ؛در زمان و مکان را گم شده ام!
در خود میپیچم نفس کم می آورم ..
هراسان تر زقبل دوباره ز خواب بر می خیزم !
این چه کابوس ی ست ؟!؟
عرق بر تنم نشسته ؛ دست بر سینه می گذارم
گویی قلبم بیرون ز قفسهء سینه است
گریان م چشمان م به خون نشستهء. شوری اشک میفهماند دیگر بیدارم!
میلرزم ؛
آنچه میدانم نزدیک است در حوالی زندگی ام !
ونوس
این آخرین خطشو اصلا متوجه نشدم منظورتو!
نزدیک است؟؟! در حوالی زندگی ؟
منظور ؟؟ آن که باید بداند میداند (منظور آخرین برداشت من از زندگی )
دقیقا در حوالی زندگی
وضعیت سفیده یا قرمز ؟!
احتمالا قرمز سینا