صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

(پیچ و تاب)

در این لحظه ها
سکوت را برگزیده
صورت خندانم را باز به غم آلودی
قلب رنجور را باز ازآن من کردی
ترس را . هراس را . خفقان را .


(گویند ترس برادر مرگ است)
آری میگویم به بلندای آسمان ,به بیکرانگی آبیش
به فضای خالی از هوا , به کهکشان ها یش
فریاد میزنم ....
که من! فرزندت این تن خسته
روحم را ,جسم را ,قلب را ,به تسخیر ترس وا نهادم !


تو را فریاد میزنم در دم
تو را می خوانم هر دم
تو ای عظمت بلند پایه
تو ای بخشاینده
تو ای خالق روح و جسم
مرا بر خود وا مگذار
بی تو هیچ م
مرا در آغوشت گیر
که تو عزیزی و مهربان
پناه م باش ای امنیت ناب
من انسان م مرا در خود مرهان
خدایام
آسمان دل م را با رحمت ت و آغوشت نورانی ساز  

 

 

ونوس

نظرات 3 + ارسال نظر
مهرداد 1390/10/13 ساعت 12:02 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

جالب بود؛ خصوصا پاراگراف آخرش (همون که با *تو* شروع میشن
مرسی

خوشحالم خوشت اومد مهرداد جان ممنون از حسن توجه ت
مرسی از تو

مهرداد 1390/10/24 ساعت 09:39 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

آپ
نقاشی باحالا نمیزاری؟

آپ چرا می کنم
ولی نقاشی جدید نکشیدم و فکر هم نکنم به این زودی ها نقاشی بکشم

مهرداد 1390/10/26 ساعت 01:31 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

چرا؟؟؟ نقاشیات خوب بودن که!

مرسی مهرداد جان لطف داری .مشکل اینجاست که باید حس نقاشی بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد