توی راه براش بستنی خریدم و یک آب انار (به قول خودش خون)
توی ماشین هویار :عمه من بستنی خوردم هم خون
من: خب ؟
هویار : خب نمی تونم دیگه !
من: چی رو نمی تونی ؟
انگار با یه احمق روبرو شده باشه هویار : جیش دارممممممم!
من : خب خودت رو نگه دار تا برسیم باغ وحش
هویار: نمی تونم ؛کنار اتوبان نگه داشتم رفت تو چمن ها مثلا پشت درخت پنهان شد
(یه نهال تاز کاشت شده )
شلوارش رو کشید پائین جیش کرد و آخرین قطراتش رو هم با دقت نگاه کرد
(من تو ماشین ریسه رفتم بودم از خنده )
دوباره شلوارش رو کشید بالا و اومد سوار شد و راه افتادیم و همچنان به جویدن مخ من مشغول بود
رفتیم باغ وحش مسئول باغ وحش من رو که پشت گیشه بودم ندید و هویار با بیلط وارد شد
مسئول باغ وحش گفت صبر کن با مادرت برو تو من از اون پشت آمدم بیرون من رو دید
هویاره هم داشت میرفت تو که یکدفه برگشت با عصبانیت گفت عمهمه هاااا (یعنی حواستو جمع کن)
وارد شدیم و برادرزاده مربوطه همش داشت دنبال حیوانات وحشی می گشت
تا رسیدم به قفس خرس ها برگشت به من گفت عمه اگر اینا بیان بیرون بد بخت میشیم هاااا
من با خنده نه عمه نمیان بیرون
رسیدم به قفس خارپشت(از خانواده جوجه تیغی که خار هاشون رو پرتاب می کنند) براش توضیح دادم
دیدم داره خودش رو پشتم مخفی می کنه فهمیدم ترسیده
گفتم خب بریم اسب ببینیم اسب ها رو هم دیدیم ( مثل برادرم تخیل قوی داره و فقط تصویر جنگی و خونی می بینه )
گفت عمه بیا بریم اون طرف الان میاد این طرف و ما رو می کشه
خلاصه به هر قفس که رسیدم یا باید فرا می کردیم که الان میاد بیرون و ما رو می کشه
یا اگر بیاد بیرون بد بخت میشیم یا بیچاره
تا رسیدیم به قفس شیر ها از هولش گفت عمه اینا شیر پلنگن
بماند که از قفسه لاکپشت ها نمی تونستم جداش کنم
با مادرم صحبت کردم قرار شد ببرمش پیش مادر مربوطه که ایشون هم ببیننش
تو ماشین خوابید ؛ خواب بود که بردم منزل و رو تخت دارزش کردم
وقتی بیدار شد همش گریه می کرد که من مامانم رو می خوام
کلا مادرم توانست 10 دقیقه نوه اش رو ببینه
دوباره مخ اینجانب در حال جویدن بود تا خود منزلشان
این هم داستان برادرزاده مربوطه
پایان
هویار در حال آتش سوزوندن در باغ وحش و بعد کلی برای عمه اش رقصید
ایول قیافش داد می زنه شیطونه !!
اره داره آتیش میسوزونه
با سلام ....
همکار عزیز تبریک میگم وبلاگ خوب و مفیدی داری .
در صورتی که مایل به تبادل لینک با ما هستی ما رو با
عنوان: پایگاه سرگرمی پاتوق98
لینک: http://www.patogh98.com
لینک کن و وقتی لینک کردی برو به این صفحه
http://www.patogh98.com/links
و لینکت رو ارسال کن تا لینکت ثبت بشه .... وقتی لینکت رو ارسال کنی اتوماتیک ثبت میشه .....
مشخصات سایت پاتوق98 :
آمار : 20.000 بازدید روزانه
الکسا : 541 در ایران
موفق و سربلند باشی
سلام
ممنون
باشه حتما بهش میگم شما اول منو لینک کن و بعد بیا بگو
سلااااااااااام بر اجیه ناسه خودممممممممممم
ووی اجی چقدر باحاله این هویار کلی خندیدم از دستش ولی خیلی خدا صبرت بده با این بچه ی شیطون
اجی جووونم فرادا دیگه اید برم مدرسه امروزم حتما اپ میکنم و سعی می کنم کل ۴شنبه پای نت باشم و کم کم وداع کنم البته منو که میشناسی وداع نمیتونم بکنم حداقل روزی ۱۰دقیقه ام شده باید بیام پای نت راستی مریضیمم تقریبا خوب شده البته نه کلاملا ولی بهترم
اجی جوووووووووونم دلم برات تنگ میشهههههه چه شبایی بود با هم حرف میزدیم و کلی میخندیدیم
خیلی زیاد بوسمت دالم
قول میدم هر وقت اومدم پایه نت بهت سر بزنم اجی جونم
بوووووووووووس
سلام جیگر طلا
اهم انشالله
الهی بگردم تو چرا ۵ شنبه میری مدرسه خب بزار جمعه برو مثل حسنی بعله خب این خوبه . خوشحالم که داری بهتر میشی عزیز دلم
منم دلم برات تنگ میشه خانم طلا اره نازنینم یادش بخیر
منم دوست دارم
مرسی قربونت برم
بوسسسسسسسس
خوبه حداقل از لاک پشت ها نترسیده
چشممون به جمالش بالاخره روشن شد :دی
بهش میخوره از اونایی ِ که نمیشه 5 دقیقه تنهاش گذاشت
خب نمیدونه اگر گازش بگیره درد بدی داره
خب دیگه
تنها که چرا میشه گذاشت ولی تنها با خودت باشه باید لباس رزم تنت کنی
ایول بچه باس از بچگی با جون و اینجور چیزا آشنا شه!
تازه به جای آب انارم بهش خون میدادی مگه چی میشد؟!
به جون یا خون
خب من از کجا خون پیدا می کردم
سلام ونوس عزیز
(شکلکها را چرا حذف کردی؟؟.یا اشکال از نته؟!)
خب .ببخش که برا اپ قبلت نیومدم.وقت نشد.
درمورد این اردوی یکروزه و دیدار از باغ وحش! هم نمیدونم چی بگم(شرمنده.)
تموم شد دیگه؟؟؟!!!..چراااااااااااااااااااااااااااااااا..
تازه داشتیم با آقا هویار اشنا میشدیم!
به هرحال.انشاالله سلامت باشند البته درکنار عمه و مادربزرگ گرامیشون.
تابعد..یاعلی مدد
سلام بر شما قاصدک عزیز
من؟؟؟؟ احتمالا از نته
خواهش می کنم بله میدونم گرفتار هستین
خواهش لازم نیست حتما در مورد آپم صحبت کنید که
اره دیگه یک روز که بیشتر نبود
حالا تا یک بار دیگه ببینمش و کارهای جدیدش رو براتون می نویسم
ممنون لطف دارین شما
تا بعد... یا حق
شلکلها الان اومدن
پس برای کامنت بالا این چند تا را میدم خودتون سر جاش بذارید تا تصور کنید
(این خط اخری یعنی خدانگهدار)
خب جای شکرش باقیه
ممنون لطف کردین
بله متوجه منظورتون شدم
سلام ونوس جونم...
لینکتم عوضیدم....
آپم کردم....
برادر زاده ی مربوطه هم خیلی باحاله...
از طرف من یه گاز بگیرش!
درم شده برم دیگه....
بای
سلام علی جان
ممنون لطف کردی
بله الان میرسم خدمتت
بله خب
باشه ولی می گم بیاد خودت رو گاز بگیره
باشه مواظب خودت باش
چرا ناراحت
به سلام هانی جون خودم!
آپــــــــــــــــــــــــــــم ها بدو بیا!
سلام عسل جانم
باشه اومدم
سلام عزیز دلم
اگه حالت جا اومده دوباره یه تماسی باهاش برقرار کن
میدونی که خیلی بهش میچسبه وقتی گازت میگیره
بزار بچه مشتهاش قوی بشه خوببببببببببب
بعد دوتایی میریزیم سرش و حسابی کتک می خوریم
سلام جیگری
چشم حتما در اولین فرصت
اون که بله خیلی
چشم
اخ که چقدر هم ما دوتا جون کتک خوردن داریم
سلاااام خوفی اجی جونم؟
اره دیگه اجی فردا باید برم مدرسه خیلی بدن لااقل از شنبه میگفتن بیاین اه
چشم اجی جونم مواظبم
راستی اجی اپولیدم بیا پیشمم بوسمت دالم
سلام عزیز دلم من خوبم تو خوبی
خب به سلامتی چشمت روشن باشه
افرین جیگری
الان میام پیشت منم دوست دارم
درود
این آقا هویار خیلی قیافه شیطونی داره !
عکس العملش جلوی قفس ها جالب بود !
صد درود بر آقا حامد عزیز
بله البته تو این عسک خیلی تلاش کردم درست به ایسته
باید می بودید و میدیدن
حالا چرا اینقدر حیوان وحشی دوست داره؟؟
مرغ و خروس مگه چشونه؟؟؟
راستی... ماشاا.... از قیافش مشخصه که عجب شیطونی باید باشه این مستر
بس که پرورو خیلی هم میترسه
هیچی اونا باهش کاری ندارن هیجان نداره دوست ندارتشون
بلهههههههههههه